دومین سفر هلیا به مادرید
عزیزم برای دومین باریه که پدر بزرگت تو رو از نزدیک می خواد ببینه و من به شدت شوق زده ام.. 25 مرداد به سمت مادرید پرواز کردیم و تو توی مدت پرواز واقعا همکاری کردی گاهی که خسته می شدی روی پام می انداختمت و همون طوری با آهنگ مورد علاقه ات می خوابیدی.. فقط تفاوت ساعت اذیتت کرده بود چون اینجا نزدیک به 3 ساعت از تهران عقب تره و ساعت 12 شب اینجا به وقت تهران 3 نیمه شب میشه .. از روزی که رسیدیم اینجا هر روز با هم رفتیم پیاده روی و خرید اوایل زیاد خوشت نمی اومد وقتی توی کالسکه می ذاشتیمت اما بعدش عادت کردی الان یک هفته از سفر ما می گذره کلی برات خرید کردم و تقریبا تا 6 ماه آینده برات لباس خریدم.. عزیزم دندون آسیا سمت راستت هم در اومد...
نویسنده :
مهربان
16:27